درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 14
بازدید کل : 17549
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

.:☼آثار استاد سید طاهر غفاری قره باغی☼:.
در این وبلاگ، برخی از فرمایشات و یادداشت های ایشان در معرض استفاده شماست.




 بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به اطلاع عزیزان می رساند:

نهمین جلسه پاسخ به شبهات در مسجد رضا آباد ارومیه

با حضور استاد معظم جناب آقای سید طاهر قره باغی برگزار شد.

ان شاء الله متن جلسات را بر روی وبلاگ قرار خواهیم داد.



بسم الله الرحمن الرحیم

ان شاء الله تعالی

چهارمین جلسه پاسخ به شبهات

توسط استاد

آیت الله سید طاهر قره باغی

به تاریخ 27دیماه 1392

در مسجد رضا آباد ارومیه

برگزار خواهد شد.

آیت الله سید طاهر قره باغی



بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه جلسه دوم پاسخ به شبهات استاد سید طاهر غفاری قره باغی (قسمت چهارم)

 

سوال 5: در قرآن کریم به جزئی ترین مسائل مثل نماز، روزه، حج، قصاص، و .... اشاره شده است. ولی به ولایت که این قدر مهم است به صورت صریح اشاره نشده است. ما آیه تطهیر و ... را قبول داریم ولی چرا به صورت صریح اشاره نشده است؟ مثلا اسم حضرت علی علیه السلام چرا در قرآن نیامده است؟

جواب سوال 5: این شبهه ای است که بعدا به آن پرداخت خواهیم کرد ولی یک جواب اجمالی آن عبارت از این است که پیامبر وقتی به صراحت از حضرت علی علیه السلام نام برد، منافقین آن قدر فتنه کردند. اگر صراحتًا در قرآن کریم نام حضرت علی علیه السلام می آمد چه فتنه ای بر پا می شد؟!

کسانی که بنا داشتند که ولایت حضرت علی علیه السلام را قبول نکنند در مقابل قرآن کریم از خود چه واکنشی نشان می دادند؟

یعنی می دیدند که دیگر با توجه به مبنای غلطشان قرآن قابل حفظ نیست. چرا که خود این قرآن بر ضد مطامع آن ها است. همین که اسم حضرت علی علیه السلام به صورت صریح در قرآن نیامده است زمینه آن شده است که قرآن کریم به صورت دست نخورده باقی بماند و تحریف نشود. حتی آن کسی که مخالف امیرالمومنین علیه السلام است (یعنی عمر) هم از این دم بزند که: حسبنا کتاب الله. کتاب خدا ما را بس است.

با این که با همین کتاب خدا قرار است که از امیرالمومنین علیه السلام دفاع شود اما اگر نام حضرت علی علیه السلام در قرآن می آمد، این خطر وجود داشت که مخالفین دست به تحریف قرآن زده و از آن دوری کنند. [همان طور که از احادیث صریح پیامبر در مورد ولایت علی علیه السلام دوری کردند.

و تحریف قرآن با وجود قدرت سیاسی و جو اختناقی که در اختیار آن ها بود چیزی دور از واقع نبود.]

مثل همین مطلب در مورد اذان هم مطرح است. اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمود: «نام حضرت علی علیه السلام را در اذان بیاورید» در این صورت دشمن علی علیه السلام از اذان فرار می کرد. به این دلیل که اسم حضرت علی علیه السلام در اذان نیامده است این ها دیدند که زمینه نفاق به آن ها این اجازه را می دهد که اذان را نگه دارند و با این حال بگویند ما علی علیه السلام را قبول نداریم. با این حال نام پیامبر را هم بگذارند و قبول کنند.

با ماندن قرآن و اذان اصل دین که نهالی 23 ساله است باقی می ماند و باقی ماندن اصل دین ضروری است هر چند که جمعی از مسلمانان وصی پیامبر را قبول نکنند. اگر اصرار و تصریح به ولایت حضرت علی علیه السلام در اذان و قرآن می شد ممکن بود منافق اصل دین را از بین برد و از بین بردن دین در زمانی که نهالی 23 ساله است کار سختی برای حزب نفاق نبود. این یک جواب اجمالی بود و بعدًا جواب های دیگری هم برای این سوال خواهیم داد.

مسائل تربیتی کاربردی:

در وادی مسائل کاربردی تربیتی به 2 مسأله اشاره می کنیم:

مسأله تربیتی1:

خلقیات اهل ایمان در عموم جوامع مخصوصًا در ارومیه یک آسیب های خاصی دارد. در محیطی به نام ارومیه حیاء وجود دارد. مردم ارومیه ذاتا انسان های با حیائی هستند. اما حیاء دو قسم است: یک حیای مثبت و یک حیای منفی.

با حیاء بودن کسی که اهل ارومیه است باعث شده است وقتی که می بیند در جائی گناهی می شود، مقیّد و مأخوذ به حیاء می شود و جسارت نمی کند و نهی از منکر نمی نماید. در مقابل فساد با جسارت برخورد نمی کند. این جسارت در اهل ارومیه کم است. این یک خلل و عیب است.

چرا در جامعه ما، چیزی به نام امر به معروف و نهی از منکر غریب است؟ یک قسمتِ غریب بودن امر به معروف و نهی از منکر از این جا ناشی است که اهل ارومیه، مقیّد و مأخوذ به حیاء هستند و خجالت می کشند!

این حس که «این شخص کیست که حریم خدا را هتک کند؟ و من باید با جدّیت و جسارت او را از این هتک حرمت و پرده دری نهی کنم» در اهل ارومیه ضعیف است.

چه باید کرد؟ این یک سوال است که جواب آن را برای جلسه بعد از شما می خواهیم چه کار کنیم تا ما در خودمان بر این ضعف غلبه کنیم؟

نتیجه این اقدام آن خواهد شد که امر به معروف و نهی از منکر در وجود ما رو به زنده شدن خواهد رفت و وضعیّت آن بهتر خواهد شد.

مسأله تربیتی 2

یک مسئله دیگر در باب مسائل کاربردی تربیتی و اخلاقی این است که در ارومیه، ضعف اراده وجود دارد. (نه اینکه فقط در ارومیه باشد بلکه ما فعلاً با ارومیه کار داریم) ما در جامعه خودمان احساس می کنیم که مردم ما مبتلا به ضعف اراده هستند. معمولاً تصمیمات مهم در بین افراد جامعه ما رایج نیست [در ارومیه، کارهای جمعیِ چشمگیر و مهم کم اتفاق می افتد]

با مسأله ای به نام «ضعف اراده» چه کار باید کرد؟

برای جلسه بعد در مورد این دو مسأله فکر کنید و راه حل ارائه فرمایید. http://s.taher.loxblog.ir/

والحمد لله ربِّ العالَمین

 



بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه جلسه دوم پاسخ به شبهات استاد سید طاهر غفاری قره باغی (قسمت سوم)

 

پرسش و پاسخ:

سوال 1: در اواخر عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت فرمود: قلم و دوات بیاورید تا چیزی بنویسیم که بعد از من گمراه نشوید. عمر گفت: این مرد هذیان می گوید! عمر این حرف نادرست را زد و آن جسارت را به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله کرد. پس چرا رسول خدا ادامه نداد و آن سخن مهم را نگفت تا مردم گمراه نشوند؟

جواب سوال 1: بنده معتقدم که پیامبر صلی الله علیه و آله مطلبش را گفت. اصلاً پیامبر آن درخواست را کرد تا نشان دهد که چه کسی به مقابله با پیامبر برخواهد خواست و با او مخالفت خواهد نمود. پیامبر با این درخواست باعث شد که این جریان نه تنها در کتب شیعه بلکه در مهمترین کتاب اهل سنت یعنی صحیح بخاری ثبت شود و تا قیام قیامت به همه انسان ها نشان داده شود که چه کسی بود که در مقابل پیامبر ایستاد و به پیامبر خدا توهین کرد.

پیامبر می خواست تا ما گمراه نشویم. با به وجود آمدن این جریان نشان داد که چه کسی ساز مخالف می زند و نمی خواهد مطلبی بیان شود که مایه نجات از گمراهی است.

عمر هم می دانست که پیامبر خدا چه چیزی را می خواهد بیان کند. چرا که مکرر در مکرر از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این مطلب را که همان مضمون حدیث ثقلین است شنیده بود. با این کار خواست تا دهان پیامبر صلی الله علیه و آله را ببندد ولی عملاً خودش گفت که ای اهل عالم بدانید که این من بودم که در مقابل پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ایستادم.

فردای قیامت اگر خداوند متعال سوال کند که با چه حقی کسی را جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله قرار دادید که پیامبر را با تخلف و نافرمانی وداع کرد؟ چه جوابی می توانیم داشته باشیم؟ بلکه سند خواهیم آورد که پیامبر او را لعن کرد؛ به چه حقی کسی را که پیامبر لعن کرده است به عنوان جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله قبول کردید؟

سوال 2: وقتی که حضرت علی علیه السلام را دست بسته برای بیعت به مسجد می بردند و ناموسش را جلوی چشمش می زدند، او که شیر مرد عرب بود چرا مقابله نکرد؟

جواب سوال 2: صبر و تحمل و عدم برخورد با غاصبین خلافت و ظالمین به حضرت زهرا سلام الله علیها یک تکلیف و وظیفه الهی برای حضرت علی علیه السلام بود. در اسناد مباحث امامت این مطلب وجود دارد که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به عنوان تکلیف و وظیفه به حضرت علی علیه السلام وصیت فرمود که یا علی! بعد از من برای تو این اتفاقات پیش خواهد آمد و وظیفه تو صبر است.

وقتی که حضرت علی علیه السلام را دست بسته و با زور برای بیعت با ابوبکر به مسجد می بردند، یهودی مسلمان شد. گفتند فلانی! مگر الآن وقت مسلمان شدن است؟! چندین سال پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدی و مسلمان نشدی. الآن چه دیدی که مسلمان شدی؟! گفت: من این مرد را می شناسم و در جنگ ها جنگاوری او را دیده ام. او همان علی است و پیر نشده است و در نهایت قدرت خود است. تا کنون شائبة این بود که شاید او به دنبال قدرت و مقام است. ولی حالا که این طور صبورانه می رود معلوم می شود که حق است و یک حقی او را وادار به صبر نموده است.

در تاریخ است که در یک مرحله حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها از امیرالمومنین علیه السلام در خواست اقدام بر علیه غاصبین خلافت کرد و حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود: یا زهرا! اگر می خواهی این صدای اذان و نام پدرت باقی بماند فعلاً وظیفه ما صبر است.

حضرات ائمه معصومین علیهم السلام امام بودند و تکلیف ایشان از طرف خدای متعال مشخص بود و اهل هوا و هوس نبودند. با آن صبری که کردند، 5 نفر شیعه الآن به بیش از 150 میلیون شیعه رسیده است.

این صبر کردن هم یک دستور الهی است و مسأله امامت یک مساله شخصی نیست. بلکه تکلیف امیرالمومنین علی علیه السلام از طرف وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله روشن شده بود و امر به صبر کرده بود و فرموده بود: باید صبر کنی. وقتی امیرالمومنین علیه السلام این سخن را شنید آن قدر این مساله بر او گران آمد که بلند شد و نشست. چرا که مسأله ناموس خیلی بزرگ است. مخصوصًا این که ناموس و ودیعه رسول الله صلی الله علیه و آله باشد. حضرت فرمود: یا علی! باید صبر کنی.

سوال 3: چگونه ثابت کنیم که در آن زمان عترت فقط حضرت علی علیه السلام بوده است و دیگران نیستند؟

جواب سوال3: عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فقط حضرت امیرالمومنین علیه السلام نیست اما اتفاق شیعه و سنی بر این واقع است که حضرت علی علیه السلام قطعًا جزو اهل بیت و عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و برای این مطلب به سند خاصی نیاز نداریم و اصلاً اختلاف ما با اهل سنت بر سر این نیست که آن ها بگویند: عمر و ابوبکر و عثمان جزو عترت هستند وما بگوییم نیستند.

علاوه بر این که پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله به طور عام به همراهی با عترت خویش سفارش نموده است در مواقف دیگر بالخصوص به همراهی با حضرت علی علیه السلام سفارش فرموده است.

سوال 4: اهل سنت می گویند: ما سنّی هستیم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، در حدیث ثقلین، عترتی نفرموده است بلکه فرموده است: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و سنّتی». با توجه به این حدیث که به جای «عترتی»، «سنتی » دارد فرمایشات شما چگونه حقّانیت شیعه را در تبعیت از اهل بیت و عترت پیامبر صلی الله علیه و آله ثابت می کند؟

جواب سوال 4: در جلسه بعد ان شاء الله تعالی منابع حدیث ثقلین در اختیار حضّار محترم قرار خواهد گرفت و باید اسناد این حدیث شریف نبوی در همه ی خانه ها موجود بوده و نگهداری شود؛ در مقابل این روایت شریف و عبارت «کتاب الله و عترتی» گفته اند: پیامبر فرموده است: «کتاب الله و سنتی» یعنی: «من در میان شما کتاب خدا و سنت خودم را می گذارم» از آن ها سوال می کنیم که این روایت در کجا نقل شده است؟ خود مخالفین که می خواهند در مقابل حدیث ثقلین این روایت را نشان دهند یک روایت بدون سند به ما ارائه می دهند. ما دین خودمان را بدون سند قبول نمی کنیم. از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه آله وسلّم بیش از هزار و چهار صد سال می گذرد؛ وقتی که شما سخنی را به پیامبر نسبت می دهند چرا یک روایت بدون سند می آورید؟ چرا ما در مقابل روایتی که هم در منابع شیعه و هم در منابع سنّی وجود دارد و مسلّم است که از پیامبر صلی الله علیه و آله صادر شده است یک روایت بدون سند را قبول کنیم؟!

ان شا الله آن روایت را هم خواهیم آورد و نشان خواهیم داد که این روایت جعلی است؛ شیطنت یک عده است تا در مقابل عترت و اهل بیت، سنّت را عَلَم کند در حالی که عترت هم کسانی جز عاملین واقعی به سنت واقعی پیامبر نیستند و عاملین و مروّجین واقعی سنّت پیامبر همین عترت طاهرین سلام الله علیهم اجمعین هستند چرا که بعد از عمر به حضرت علی علیه السلام گفتند: یا علی! بیا و به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و طریقه عمر و ابوبکر عمل کن. حضرت فرمود: من با کتاب خدا و سنت پیامبر پیش خواهم رفت. آن دو را به پیامبر نچسبانید. گفتند: نمی شود! ما قبول نمی کنیم! پس کسی که به درستی موظف به کتاب خدا و سنّت پیامبر است حضرت علی علیه السلام است که موظف و ملتزم است به این که از سنت پیامبر صلی الله علیه و آله فاصله نگیرد و اما همین روایت که (و سنتی) دارد حتی در منابع اهل سنت هم با ضعف روبرو است و ثابت شده نیست.

باید سند این روایت را هم نقل کنیم تا معلوم شود که چقدر بی ریشه و ضعیف السند است:

ضعف روایت « ... و سنتی»:

علاوه بر حدیث ثقلین که در آن عبارت «کتاب الله و عترتی» آمده است در میان روایات اهل سنت عبارت «کتاب الله و سنتی» یا «کتاب الله و سنة نبیه » به چشم می خورد که بیشترین فحص و تحقیق در این زمینه در کتاب شریف «راهنمای حقیقت» از صفحه 410 تا صفحه 418 تالیف حضرت آیت الله العظمی سبحانی دام ظله العالی مشاهده شد که به چهار صورت نقل شده است:

یکی از آن چهار صورت از کتاب موطّأ مالک بدون سند و به صورت مرسل نقل شده است. در سه مورد دیگر، سندی که در آن ها ذکر شده است به شهادت عده ای از رجالیین اهل سنت در این اسناد کسانی مانند صالح بن موسی الطلحی و اسماعیل بن ابی اویس و پدرش ابی اویس و کثیر بن عبدالله بن عمرو واقع شده اند. اینان همگی به شهادت بعضی از رجالین اهل سنت ضعیف، غیر قابل اعتماد و یا کذّاب و دروغگو معرفی شده اند. مثلاً در حق کثیر از امام شافعی نقل کرده اند: «کثیر از ارکان کذب است.» مثلاً یحیی بن معین، راوی شناس اهل سنت، صالح بن موسی و اسماعیل بن اویس و پدرش را غیر قابل اعتماد دانسته است و نسائی، یکی از امامان اهل سنت، گفته که اسماعیل موثق نیست. حال ابی هریرة هم روشن است. لذا هیچ کدام از اسناد مذکور قابل اعتماد نمی باشند و در مقابل حدیث ثقلین به هیچ وجه قابل بررسی و اعتنا نمی باشد.

سوال 5: در قرآن کریم به جزئی ترین مسائل مثل نماز، روزه، حج، قصاص، و .... اشاره شده است. ولی به ولایت که این قدر مهم است به صورت صریح اشاره نشده است. ما آیه تطهیر و ... را قبول داریم ولی چرا به صورت صریح اشاره نشده است؟ مثلا اسم حضرت علی علیه السلام چرا در قرآن نیامده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

خلاصه جلسه دوم پاسخ به شبهات استاد سید طاهر غفاری قره باغی (قسمت دوم)

...

شبهه اول:

یک شبهه این است که چرا شیعه بر شیعه گری خود اصرار دارد؟ اگر شیعه از تشیع خود برگردد دیگر اسم شیعه و سنی حذف می شود و فقط اسم اسلام در برابر کفار مطرح می شود. چرا شیعه این قدر بر موجودیت خود اصرار می کند؟! این اصرار بر تشیع منشأ این می شود که گروهی به نام سلفی های نادان و عقب مانده پیدا می شوند و افراد بسیاری را سر می برند.

اگر شیعه موجودیت خود را رها کند و کوتاه بیاید چه می شود؟ حالا چه فرقی دارد که حضرت علی علیه السلام حاکم نشد و عمر حاکم شد به هر حال تمام شده و رفته است چرا بر زنده کردن این جریانات گذشته اصرار می کنید؟!

این شبهه، ذهن عده ای از جمله شیعیان را هم برخود مشغول کرده است.

ما باید بحث را از همین نقطه شروع نماییم چرا که در سایر اعتقادات (به حسب ظاهر) با اهل سنت اختلافی نداریم.

لیست اعتقادات شیعه عبارت است از 1-توحید 2- نبوت 3-معاد. به حسب ظاهر شیعه و سنی در این سه اعتقاد اساسی با هم اختلافی ندارند ولی وقتی که در مسیر کامل کردن اعتقادات اصل دیگری به این سه اصل افزوده می شود، شیعه شیعه می گردد. و آن اصل، مسأله امامت است (البته بعدًا به صورت آشکار بیان خواهیم کرد که توحیدی که شیعه و از اهل بیت علیهم السلام گرفته است با توحیدی که اهل سنت از آن دم می زند فرق دارد و توحیدی که در دست اهل سنت است یک توحید انحرافی است).

امامتِ 12 امام معصوم علیهم السلام، شیعة 12 امامی درست می کند و این مجموعه تکمیل شده (یعنی: توحید+نبوت+معاد+امامت)، عقاید شیعه است.

ما معتقدیم که اهل سنت از اسلام فاصله پیدا کرده اند و تشیع چیزی غیر از اسلام نیست. ما به این دلیل شیعه هستیم که مسلمان هستیم و اصلا مسلمان باید شیعه باشد و اسلام سنی ها در واقع یک اسلام منحرف و نادرست است.

سوال: مگر سنی ها مسلمان نیستند؟!

جواب: باید بررسی کنیم تا ببینیم مسلمان هستند یا نه!

سوال: آخر می گویند: ما مسلمان هستیم!

جواب: گفتن آن ها کافی نیست! باید بررسی کنیم تا معلوم شود!

اول باید ببینیم اسلام چیست؟ و ثانیًا باید ببینیم چه کسی اسلام را گرفته و مسلمان شده و چه کسی اسلام را رها کرده و مسلمان نیست.

بدون تعارف و دعوا و بدون هیچ گونه غرض ورزی باید ببینیم خداوند در قرآن کریم مسلمانان را چگونه معرفی می کند و بعد نه یک کلمه از اسلام کم کنیم و نه یک کلمه به اسلام بیافزاییم. ما باید برای فردای قیامت جواب آماده کنیم.

ریشه و اساس مکتب تشیّع یک سلسله از آیات قران کریم است که دلالت می کند بر این که نباید در مقابل امر خدا و امر رسول خدا چون و چرا نمود.

ریشه تشیع، قرآن کریم است. همان آیه ای که می فرماید: مسلمان نباید در مقابل دستور خدا چون و چرا نماید:

فَلاَ وَ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا ﴿۶۵ نساء﴾

نه ای پیامبر ! قسم به پروردگار تو (خدا قسم می خورد) این ها ایمان نمی آورند تا آن زمان که کاملاً قبول کنند که در اختلاف ما بینشان و در درگیری هایشان تو را حکم و داور قبول کنند. و بعد از داوری تو و هر حکمی که تو کردی در درون خودشان نسبت به آن حکم احساس تنگی نکنند و حکم تورا صد در صد قبول کنند و همین که تو گفتی دیگر قضیه تمام شود و کاملاً تسلیم امر تو شوند. فقط در این صورت است که ایمان آورده اند و گر نه، نه.

خداوند ایمان را از مسلمانان به این شرط قبول می کند که در مقابل حکم پیامبر چون و چرا نکند.

زیربنای تشیع این است که شیعه در عمل به این حکم قرآنی خداوند که مورد قبول همه مسلمانان است تعارف و تسامح نمی کند؛ شیعه بدعت را حرام می داند.

دین نباید تحریف شود و ما هم نباید از دین منحرف شویم.

تحریف دین و انحراف از جاده دین هر دو ممنوع هستند.

تحریف نشدن دین به این است که هر چیزی که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است بدون چون و چرا و بدون کم و کاست مورد قبول واقع شود چرا که این مجموعه، همان دینِ کامل است.

دین خدا همین است و یکی است و دوتا نیست.

قرآن کریم کسانی را که به بعضی احکام الهی ایمان می آورند و نسبت به بعضی دیگر آن کافر می شوند مذمت می کند و آن ها را اهل ایمان نمی داند « یؤمنون ببعض الکتاب و یکفرون ببعض » ایمان آن است که در مقابل خدا، خودت را کنار بکشی و تنها خدا حکم نماید.

ریشه ی تشیع عبارت از این است که تکلیف دینی قطعی دارد تا از تحریف دین اجتناب کند و شیعه، حتی یک جزء از دین را با چیز دیگر عوض نخواهد کرد و دین را کم و زیاد نخواهد نمود و بعد از این که دین را شناخت از آن منحرف هم نخواهد شد. این اساس است.

خوب حالا ما با سنی ها اختلاف داریم؛ سنی ها می گویند: خداوند امامی را بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نصب نکرده است ما می گوییم خداوند، امام نصب کرده است.

دلیل این سخن شیعه چیست؟

شیعه می گوید: دلیل ما فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. بیایید تا ببینیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این مورد چه فرموده است؟

علت پیدایش شیعه، ضرورت تمسک به کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که باید بدون چون و چرا دریافت شود. مبادا به خیال خود چیزی را مصلحت ندانیم و جایی از دین را عوض کنیم و در دین خدا دخل و تصرف نماییم. مگر که پیام الهی بیاید و دین را تخفیف دهد. این تغییر حکم الهی نسخ نامیده می شود به این معنی که یک حکم موقتی از طرف خداوند متعال وضع شده است ولی دیگر بعد از مدتی صلاح نیست که ادامه پیدا کند در این صورت خداوند به خود پیامبر دستور می دهد که آن حکم را بر دارد مانند حکم آمیزش جنسی در ماه مبارک رمضان که قبلاً مطلقًا حرام بود ولی بعدًا در شب های ماه مبارک رمضان اجازه داده شد.

دستور الهی را فقط دستور الهی می تواند نسخ کند وظیفه دیگران فقط تبعیت است اساس تشیع همین تبعیت بی چون و چرا از خداوند و رسول خدا است.

ان شاء الله نحوه استفاده نصب امام را از فرمایشات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بیان خواهیم کرد و شروع داستان و سر فصل سخن هم حدیث ثقلین است.

بیش از 1350 سال از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می گذرد. در این مدت طولانی خطرات زیادی متوجه اسلام و مسلمین است مسلمانان در معرض گمراهی واقع شده اند در مقام چاره جویی و بیان چاره ی رهایی از این خطرات پیامبر اکرم صلی الله عله و آله فرموده اند که این راه را بروید تا گمراه نشوید. ان شاء الله اسناد این سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در جلسه بعد کاملاً بیان خواهیم کرد. شیعه باید این اسناد را در خانه هایشان حفظ نموده و به فرزندان خود آموزش دهند تا آن ها را از گمراهی نجات بخشند. این راهی که پیامبر صلی الله علیه و آله نشان داده است همان مضمون حدیث ثقلین است؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا بعدی ابدًا کتاب الله و عترتی اهل بیتی.

من دو چیز ارزشمند و گرانبها در بین شما می گذارم تا زمانی که محکم از این دو چیز گرفته اید هرگز گمراه نخواهید شد.

(پس پیامبر صلی الله علیه و آله می دانست که خطر گمراهی در پیش است. خداوند می دانست و به پیامبرش هم گفته بود.) پیامبر اسلام رمز نجات از گمراهی را در دو چیز معرفی کرد: یکی کتاب خدا و دیگری اهل بیت و عترت من است اگر این ها را محکم بگیرید گمراه نمی شوید. در بعضی از روایت ها این طور است که فرمود:

به این دو، چیزی را یاد ندهید چرا که این دو از شما داناترند. پشت سر آن ها حرکت کنید و از آن ها جلوتر نیافتید.

اگر ما ثابت کنیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این سخن را فرموده است. پس باید به دنبال این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله باشیم.

خواهیم دید که اصل این حدیث را هم شیعه و هم اهل سنت نقل کرده اند.

یا رسول الله! صلی الله علیه و آله ما نمی خواهیم گمراه شویم چه کار کنیم؟

پیامبر هم حکم فرموده که همراه قرآن و همراه عترت باشید.

در جواب خواهیم گفت :چشم!

حضرت نفرمود: با خلیفه اول باشید. نفرمود با خلیفه دوم باشید.

بلکه فرمود: با قرآن و اهل بیت علیهم السلام همراه باشید تا هرگز گمراه نشوید.

این تاریخ تولد شیعه است.

قرآن فرمود :اگر مومن هستی نباید بعد از حکم پیامبر اعتراض کنی و راه دیگری را بروی.

یک طائفه اندکی (که شاید 5 نفر بودند و بعدًا 7 نفر شدند و بعد 10 نفر شدند و ... ) گفتند: ما از قرآن و اهل بیت فاصله پیدا نخواهیم کرد. هزاران نفر راه دیگری پیمودند و از اهل بیت پیامبر فاصله گرفتند.

حال که پیامبر صلی الله علیه وآاله این سخن را فرموده است قبول کنیم یا نه؟!

اگر قبول نکنیم سخن قرآن ما را غیر مومن خواهد خواند. چرا که در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله برای خودمان تشکیلات درست کرده ایم.

پس تسلیم در برابر خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله محقق نمی شود مگر این که ما با حضرت علی علیه السلام و قرآن باشیم.

ان شا الله در جلسه آینده اسناد این حدیث را به روشنی تقدیم خواهیم کرد و ما این حدیث را جزئی از شناسنامه شیعه معرفی خواهیم کرد.

 

پرسش و پاسخ:



بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت حضرت سید الشهداء علیه السلام و اصحاب با وفایش

به اطلاع می رساند سومین جلسه پاسخ به شبهات و بزرگداشت اهل بیت علیهم السلام برگزار می گردد:

با حضور دانشمند محترم

حضرت حجت الاسلام و المسلمین

استاد

سید طاهر قره باغی

زمان: شنبه 25 آبانماه 92

ساعت هشت و نیم شب

مکان: مسجد رضا آباد ارومیه

واقع در خیابان شهید مطهری (ره) نرسیده به چهار راه مدنی (سیروس سابق)

مرکز فرهنگی مرحوم آیت الله قره باغی (قدس سره)

 



 

بسم الله الرحمن الرحیم

 خلاصه جلسه دوم پاسخ به شبهات استاد سید طاهر غفاری قره باغی(قسمت اول)

تاریخ 25 مهرماه 1392 هجری شمسی در مسجد رضا آباد ارومیه

مقدمه:

در شهر ارومیه دو خلأ مهم احساس می شود:

1-عدم پاسخ گوئی مناسب و کافی به شبهات فراوانی که از راه های گوناگون به اذهان مردم هجوم آورده است.

خاصیت شبهه این است که درون انسان را تاریک می کند و حق را مظلوم می نماید. اگر پاسخ گویی مناسبی به آن نشود موجب تضعیف حق و بی اثرگذشتن آن در درون انسان می گردد.

2- عموم اهل ایمان از یک سلسله نارسائی های تربیتی و اخلاقی رنج می برند و محیط های تربیتی و مراکز تربیت مناسب با مکتب اهل بیت علیه السلام در ارومیه دچار نوعی غربت است.

منظور یک سلسله اخلاقیات کاربردی و زیربنائی است که محل ابتلا بوده و با مسائل اعتقادی و عملی به وظایف شرعی کاملاً ارتباط دارند.

اهمیت این دو غرض ایجاب می کند که هر کدام از ما به سهم خود در این جلسه و امثال آن حضور جدی داشته باشیم.

اگر بتوانیم اخلاص را از دست ندهیم و فقط به دنبال رضایت الهی و وظیفه خود باشیم این جلسه، جلسة امام زمان علیه السلام خواهد بود و هر کس همچو جلسه ای را تنها و غریب بگذارد به سهم خود امام زمان و امیر المومنین علیهما السلام را تنها و غریب گذاشته است.

در محلی مثل ارومیه این تجمع ها اگر با کیفیت درست و نیّت خالص بر پا شود، یقین داریم که نظر لطف امام زمان علیه السلام به آن جمع متوجّه خواهد شد و نظر لطف اهل بیت علیهم السلام  به کار برکت می دهد و نور ایمان را در قلب ها زنده تر می کند و شیطنت های شیاطین بی اثر خواهد شد و همچو مراکزی محل امنی برای پی گیری سوالات و مسائل دینی مردم خواهد بود و موجب بیمه شدن خانواده ها و جوان هایمان در مقابل القاءات شیاطین خواهد بود.

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد ...

((احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون....عنکبوت 1-3

آیا مردم گمان می کنند همین قدر که گفتند ایمان آورده ایم خداوند آن ها را رها خواهد کرد و دیگر آزمایش نخواهد شد؟ حقًا ما امت هایی را که قبل از این ها بودند را آزمایش کردیم پس البته خداوند راستگویان (در ایمان) و درغگویان (در ادعای ایمان) را آشکار خواهد نمود.

برای این که ناخالصی طلا از طلای ناب جدا شود این طلا باید در کوره، آتش و گرما ببیند. آتش، ناخالصی ها را از طلای ناب جدا خواهد نمود. تا طلای ناب جدا نشده است طلا ساز دمای کوره را پایین نخواهد کشید.

خاصیت این آزمایش ها آن است که اثر علم الهی در عالم واقعیت پیدا می کند و معلوم می شود که فلان طایفه در ادعای ایمان خود راست گو هستند و فلان طایفه برای گذراندن زندگی ادعای ایمان می کنند و فردا اگر باد از آن سوی دیگر بوزد، تغییر مسیر خواهند داد و کافر خواهند شد.

پس گرفتاری ها به هر شکلی که باشند امتحان خداوند هستند تا ایمان های راستین از دروغین باز شناخته شوند.

ما به طور خاص به گرفتاری اعتقادی توجه می کنیم.

مثلاً وهابیت، بهائیت، مسیحیت و ... فعالیت می کنند علاوه بر این ها هزاران  شبکة ماهواره ای و سایت مسموم فعالیت می کنند و چقدر بمباران تبلیغاتی صورت می گیرد!

ما به این فعالیت ها به چشم یک فتنه و آزمایش الهی می نگریم. خداوند می خواهد در وسط این همه تبلیغات و هجمه های اعتقادی، ما را امتحان کند که آیا بر ادعای ایمان خود با صداقت استوار می مانیم یا نه! فقط یک رو بنا است و خالی از محتواست و فقط یک صدا بود که صدای بلند تر آمد و آن را تحت تاثیر قرار داد و گم کرد!

ارزش ایمان هم در این امتحان ها آشکار می شود.

مثل قدرت سرباز که به هنگام جنگ آشکار می شود  نه در وقت صلح.

در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همه ادعای ایمان می کردند ولی یک امتحان سنگین آمد و همه را ساقط کرد و فقط چند نفر انگشت شمار در دین الهی پا برجا ماندند.

ضرورت ها:

در اوضاع کنونی و در شهر ارومیه ضرورت چند چیز مشهود می باشد:

 

1-ضرورت هماهنگی و هم فکری اهل ایمان:

 

ضرورت دارد که مومنین هماهنگ بوده و نیروهای خود را هم افزائی نمایند و تکیه گاه یکدیگر باشند تا بتوانند یک قدرت جمعی در برابر خطرات ایجاد نمایند.

اگر ما درد دین داریم، شایسته است هماهنگی و هم فکری را رها نکنیم. اگر ما هماهنگ و هم فکر نباشیم در این صورت ما ده نفر ضعیف الایمان خواهیم بود که هر کدام با 20 نفر بی ایمان روبرو هستیم و کاری نمی توانیم بکنیم. چرا که جو در اختیار بی ایمان ها خواهد بود. ولی اگر همه در یک جا جمع باشیم، در آنجا احساس نشاط و قدرت خواهیم کرد و می توانیم نقاط ضعف و قوت خود را در آن جمع شناسائی کرده و اقدام مقتضی را انجام دهیم.

 

2-ضرورت پی گیری حل و رفع شبهات:

 

شبهه اگر در درون بماند مانند خوره، درخت ایمان را خواهد خورد و ریشه اش را فاسد خواهد کرد. لذا باید به فکر پاسخ گوئی به آن باشیم و یقینًا بدانیم که مکتب اهل بیت علیهم السلام مکتبی کامل و محکم است و هیچ گونه کاستی در آن راه ندارد و فقط ما باید به دنبال جواب شبهه باشیم.

 

3-ضرورت ارتباط مستمر با مراکز علوم دینی و عالمان دین باور و خدا ترس:

 

یک خلأیی که هست این است که مومنین در شهر ما ارتباط کافی با مراکز دینی و علمای دین شناس و خدا ترس و دین باور ندارند و چون ارتباط کافی ندارند ایمانشان تغذیه کافی نمی شود و در نتیجه نحیف و لاغر می ماند.

ایمان، علم معرفت و ارتباط با اهل بیت علیهم السلام می خواهد.

بعضی از مومنین گاهی به هیأت یا مجلسی می روند ولی مستمر در این جلسات شرکت نمی کنند این یک آسیب است.

مجلس هیأت، تمام غذای ایمان را آماده نمی کند ولی یک وعده غذائی مهم است و باید مومنین به هیأت بروند و با اسم ابا عبدالله الحسین علیه السلام به روح خود غذا برسانند. اسم اباعبدالله الحسین علیه السلام غذای روح مومن است فکر ابا عبدالله الحسین علیه السلام غذای جان شیعه است اگر این غذا را کم دریافت کند لاغر و نحیف خواهند ماند.

مجلس عزا بهانه است برای این که تو به روح و ایمان خودت غذا برسانی. اشتباه نکن. عزا آبیاری درخت محبت اهل بیت علیهم السلام است. هر تاثّر و تأسفی و هر قطره ها اشکی که در عزای اهل بیت علیهم السلام جاری می شود از لرزش قلب ناشی می شود آن محبت قلبی نسبت بر اهل بیت علیهم السلام باید تقویت شود.

این هم یک آسیب است که اهل ایمان با عالمان خدا ترس و مجالس ایمانی ارتباط کافی و مستمر ندارند.

دو تکلیف سنگین:

شرایط منطقه ما ایجاب می کند که اهل ایمان دائمًا پی گیر دو تکلیف سنگین باشند:

1-این که ما نمی توانیم تعارف کنیم؛ ما شیعه هستیم.

معنای شیعه بودن ما این است که ما یک عده را (یعنی غیر شیعه را) اهل ضلالت و گمراهی می دانیم. ما یک عده را غاصب می دانیم و معتقد هستیم بدون این که لیاقت داشته باشند بر مسند خلافت رسول الله تکیه کرده اند. ما یک عده را منحرف از طریق رسول الله صلی الله علیه و آله  می دانیم. ما نمی توانیم در این مطلب با کسی تعارف کنیم. این مطلب باید به طور مستدل و عمیق شناخته شود و باید بر آن محفاظت شود.

2- با توجه به این که منطقه ما سنّی نشین است و ما مبتلا به جامعه سنّی ها هستیم، مراعات تقیه و حسن سلوک و خوش رفتاری با اهل سنت و اجتناب از رفتارهای حساسیت بر انگیز ضروری است.

جو غالب جامعه ای که اهل بیت علیهم السلام در آن زندگی می کردند سنی و مخالف اهل بیت علیهم السلام بودند یک عده از اهل سنت که اهل بیت علیهم السلام را می شناختند فقط آن ها را در حد یک عالم قبول می کردند.

در آن ظرف تقیه و شکننده که واقعا خطر وجود داشت اهل بیت علیهم السلام به اصحاب خود می آموختند در عین حال که باید عقیده خود را درست یاد بگیرید هیچ حق ندارید مخالفین و سنی ها را تحریک کنید بلکه باید در میان آن ها به امانت داری شناخته شوید؛ باید بدانند که شما انسان های خدا ترس و محترمی هستید و حرمت شکن نیستید تا هیچ بهانه ای به دست آن ها نیافتد و بلکه جذب شوند؛ روحیه جذب می کند.

اگر شما در پیش یک سنی شروع به فحش دادن و لعن کردن بکنید، از شما فاصله خواهد گرفت و هدایت نخواهد شد. چون بزرگ خود را آدم خوبی می داند.

می گویند یک سنی بعد از ملاحظه زهد و خدا ترسی و معنویت شیخ اعظم شیخ مرتضی انصاری قدس سره گفته بود: «گویا من با دیدن شیخ انصاری، عمر را می بینم!».

 آن سنی عمر را با یک فرد مقدس می داند و قبول ندارد که شما بگوئید: عمر فلان کار و فلان کار را کرده است. نباید او را تحریک کنید. اگر تحریک احساسات کنید او خیال خواهد کرد که شما می خواهید به بهترین اصحاب رسول خدا توهین کنید و شما را فرد هتاکی خواهد شناخت.

پس دو وظیفه سنگین و مهم داریم: هم شناخت کامل و دقیق و حفاظت از اعتقادات و هم عدم تعرض به مقدسات مخالفین شیعه.

راه هدایت کردن اهل سنت به عقاید حقّ و درست:

باید عقیدة خود را به صورت درست بشناسیم و عمل نماییم و در مقام ارتباط با اهل سنّت با تمام کرامت انسانی و حفظ حرمت با آن ها رفتار نماییم و از کوچکترین توهین و اهانت به آن ها و مقدساتشان جدًا پرهیز کنیم.

ظرفیت افراد باید لحاظ شود و مورد توجه قرار گیرد. اگر مراعات نماییم کم کم جذب خواهند شد و به ما نزدیک خواهند گشت.

به هنگام لازم اگر لیاقت و شایستگی در او ملاحظه شد از او یک سوال کلیدی خواهیم کرد که ان شا الله باعث تنبّه و هدایت او شود.

برخی سوالات کلیدی از اهل سنّت:

بعدًا به برخی از سوالاتی که می توانیم به وقت لازم از مخالفین بکنیم اشاره خواهیم کرد إن شاء الله تعالی.

بدون این که کوچکترین تنشی ایجاد شود از او خواهیم خواست که جواب این سوال ما را تهیه کند.

*مثل این سوال بسیار مهم که چرا قبر حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها مخفی است؟ چرا تنها دختر پیامبر شبانه تشییع و دفن شد؟

ارومیه,علمای ارومیه,سید طاهر,سید طاهر قره باغی,آیت الله قره باغی,شبهات اعتقادی,

:: 15:38 ::  نويسنده : حجت آقایارلو

.

پیام قرآنی:                                                                 شماره    5

- قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلُ كَانَ أَكْثَرُهُم مُّشْرِكِينَ ﴿۴۲

بگو در زمین (و احوال اهلش) سیر و نظر کنید پس ببینید چگونه بود عاقبت امر پیشینیان. بیشترشان مشرک بودند.

- فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ مِن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ يَوْمَئِذٍ يَصَّدَّعُونَ ﴿۴۳﴾

پس روی خود را به دین استوار اسلام متوجّه کن (و مقیم کوی اطاعت باش) قبل از آن که روزی بیاید که هیچ برگشتی از جانب خداوند برای آن روز نیست. (گویا به معنی این که آن روز قطعی است). در آن روز ، خلایق فرقه فرقه شوند.

- مَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ يَمْهَدُونَ ﴿۴۴﴾

هر کس کفر ورزد پس به زیان خود اوست و آنان که عمل صالحی کنند پس برای خودشان (و به آسایش خودشان) زمینه فراهم می کنند.                                                 سوره روم

در آیات فوق، با دقّت و فراغت تأمّل کنیم و با تمام وجود از خداوند متعال هدایت و توفیق اطاعت بطلبیم.

«کلامی از حضرت حجة الاسلام و المسلمین حاج آقای سید عبد الکریم قزوینی:»

در سفری به ترکیه با یکی از علمای سُنّی به بحث نشستیم، او گفت: شما با سنّت مخالفت می کنید.

گفتم: نه! شما با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مخالفت می کنید.

گفت: چطور؟ ممکن نیست ما با آن حضرت مخالفت کنیم.

گفتم: آیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نفرمود: «مَثَلُ أهلِ بَیتِی مَثَلُ سَفینَةِ نُوحٍ مَن رَکِبَها نَجَی وَ مَن تَخَلّفَ عَنهَا هَوَی وَ غَرِقَ». [ترجمه: اهل بیتِ من به مَثَل، مانند کشتی نوح می باشد که هر کس سوارِ آن شد، نجات یافت و هر کس از آن تخلّف کرد و سوار نشد، سقوط کرد و غرق شد.]

گفت: آری قبول دارم.

گفتم: شما که به مذاهب اربعه (مالکی ، حنفی ، شافعی ، حنبلی) عمل می کنید، هر کجا که با مذهب اهل بیت موافقت داشته باشد، اشکالی ندارد، امّا در موارد دیگری که با مذهب اهل بیت تخالُف دارد، شما از اهل بیت تخلّف می کنید و طبق نصّ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در ضلالت و گمراهی هستید. عالم سنّی گفت: «این کلام، استدلال تازه ای است، من به آن برخورد نکرده بودم. باید روی آن فکر و تأمّل کنم. این جریان گذشت ... پس از چندی، شخصی از ترکیه آمد و گفت: آن عالم سنّی پس از تأمّل، موفق به قبول تشیّع شد.»

حکایتی ارزنده :

حضرت آیت الله خرّازی در کتاب شریف روزنه هایی از عالم غیب آورده اند که:

آیت الله خزعلی از عموی بزرگوارش مرحوم آیت الله شیخ محمدرضا بروجردی چنین نقل می کند:

«پدر آقای مشکور (از علمای نجف اشرف) در عالم خواب می بیند که به حرم امام حسین علیه السلام مشرّف شده و همه ی مردمی که آن جا به زیارت مشغول هستند به جز چند نفر به صورت حیوانات دیده می شوند. در همان حال نیز مشاهده می کند که جوانی به حرم وارد شده و گفت: «السلام علیک یا ابا عبد الله» و از آن حضرت جواب شنید: «و علیک السلام أحسنت.» می گوید از خواب بیدار شده و به حرم مشرّف شدم. منظره حرم را همان طور که در خواب دیده بودم مشاهده کردم، البتّه همه به صورت انسان هستند، امّا افراد همان افرادی بودند که در خواب آن ها را مشاهده نموده بودم، چیزی نگذشت که ناگهان دیدم همان جوان نیز آمده و سلام داد ولی من جواب سلام حضرت را نشنیدم، سراغ جوان رفته و جریان خوابم را به او گفتم. جواب داد: مهمّ نیست.

گفتم: چطور این خواب برای شما مهمّ نیست؟

جوان گفت: من جواب آن حضرت را شنیدم.

گفتم: شما چه کردی؟

جواب داد: من هر شب جمعه به زیارت حضرت می آیم، و هر بار پدر یا مادرم را به حرم می آورم؛ یک بار پدر و مادرم هر دو با هم گفتند: ما را ببر؛ در بین راه، پدرم به زمین خورد و از راه رفتن عاجز شد، ولی باز از من خواست که او را به حرم ببرم؛ من او را روی دوش خودم قرار داده و به حرم بردم. لذا حضرت جواب من را دادند و مرا تحسین کردند.»

حال، سوال این است که مختصر خدمتی خالصانه به والدین اگر این اثر را در بر داشته باشد، اگر علاوه بر این، بنده ی هوشیار، در مقام خدمتگزاری به والد حقیقی معنوی، حضرت امام عصر (عج) بر آید، و با ترک معصیت و تبلیغ زبانی و عملیِ توحید و امامت و اخلاق اسلام، دلِ آن بزرگوار را شاد نماید، چه اثراتی و برکاتی خواهد داشت؟

السلام علیک یا بقیّة الله فی ارضه – السلام علیک بجوامع السلام

 



 

.

1- «ایمان پایدار»:                                                                                                                                                                             شماره 4

« زمانی که حضرت موسی برای مناجات با حق تعالی و کسب احکام و تکالیف الهی ، و افاضات حقّ و دریافت معارف و اخلاق ، از میان قوم خود بیرون رفت ، قومش گوساله پرست شدند و از دین بیرون رفتند.

ایمان دو گونه است: ایمان مستقرّ و ایمان مُسْتَوْدَع (نا پایدار). ایمان اگر مستقرّ باشد ، سامری ها نمی توانند در آن رخنه کنند ...

سامری ها با کسانی کار دارند که ایمانشان مستودع باشد ؛ کسانی که ایمانشان بر مبنای احساسات است و یا ایمانشان از محیط و اجتماع و یا از حکومت هاست ...

عقل ، یک نورانیّت الهی است ... این نورانیّت در هر که پیدا شد ، اوّل خودش را می سازد. فقط به فکر این نیست که مردم بدی نکنند. می گوید: اوّل باید خودم بد نباشم ؛ ابتدا به فکر سازندگی خویش است. انبیاء ، اوّلین کاری که کردند ، خود را از رذائل نفسانی دور کردند و به فضائل الهی آراستند. کسی که ایمان به خدا پیدا کند می گوید: اصلاحات را باید از خود شروع کنیم ، نه این که مردم بدی نکنند و ما هر کاری می خواهیم بکنیم.»

«بر گرفته از درس های حضرت آیت الله حاج سیّد رضا بهاء الدینی (قدس سره)»

q

2-« دعایی   که   باید  زیاد   گفته   شود  

در کتاب شریف اصول کافی جلد2 ص73 این روایت را از فضل بن یونس از امام کاظم علیه السلام نقل کرده است که: حضرت فرمودند: زیاد بگو : «خدایا مرا از مُعارین (یعنی آنان که دینِ آن ها عاریه است و در قلبشان مستقرّ نشده است) قرار نده و مرا از تقصیر بیرون نکن »

عرض کردم : معارین را شناختم که مرد ، دین را به صورت عاریت دارد ، سپس از دین بیرون می آید (یعنی دین را از دست می دهد. ) پس معنی این که « مرا از حدّ تقصیر (و کوتاهی) خارج نکن » چیست؟ حضرت فرمود: «هر کاری که آن را برای خدا انجام می دهی ، نزد خودت در آن کار مقصّر باش (یعنی خودت را مقصّر ببین ) ، پس حقًّا مردم همگی در اعمالشان بین خود و خدا ، مقصّر می باشند مگر آن کسی که خدای عزّ و جلّ او را نگه دارد.

s

3-« رضا     به  قضاء   الهی »

از امام علیّ بن الحسین علیهما السلام : صبر و استقامت و راضی بودن از خدا ، رأسِ طاعت و فرمانبری از خدا می باشد و هر کس که صبر نمود و از خدا در آن چه حکم نمود ، راضی شد (در آنچه دوست دارد و آن چه مورد کراهت اوست ) ، خداوند عزّ و جلّ ، چه در آن چه بنده دوست دارد یا مورد کراهت اوست ، جز آن چه خیر و صلاح اوست ، برایش حکم نمی کند . (یعنی همه اش در نهایت به صلاح و خیرِ او تمام می شود.)


4-« اهمّیّت صبر    بر  صراط مستقیم و  امامت  ائمّه معصومین علیهم السلام»:

محدّث کبیر ، شیخ کلینی (قُدِّسَ سِرُّه) در اصول کافی ج 1 ص 371 این روایت را آورده است که :

-از فضیل بن یسار ، گفت (یعنی فضیل): شنیدم که امام ابوجعفر (محمّد باقر) علیه السلام می فرماید:

هر کس از دنیا برود در حالی که امامی نداشته باشد ، مرگ او مرگ جاهلیّت است و اگر از دنیا رود در حالی که امامش را می شناسد ، برای او ضرری نیست ، چه این امر جلو بیفتد و زود واقع شود یا به تأخیر افتد و آن که از دنیا برود در حال معرفتِ امام ، مثل کسی است که با حضرت قائم (عج) در خیمه آن حضرت است.

5-« پیام قرآن کریم »: « وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا »

«کسانی که در راه ما مجاهده و تلاش کنند ، قطعًا ایشان را به راه های خود هدایت می کنیم»

6-« مار   و عقرب  قبر ها   از   کجا  می آیند؟!

در کتاب شریف نا گفته های عارفان ص 197 این گونه آمده است:

حضرت آیت الله جوادی آملی در درس تفسیر 2/11/1378 در مسجد اعظم قم فرمودند: ( ... ) سیّدنا الاستاد ، علامه طباطبایی فرمودند: در نجف شخصی بود که مشهور شده بود که اهل معرفت است و چشمش به باطن این عالم باز است ؛ ایشان روز پنج شنبه رفته بود به وادی السلام و در حال بازگشت بود. عدّه ای از علماء در راه بازگشت از ایشان سوال کردند که شما در وادی السلام چه دیدید؟

ایشان گفت: یک فاتحه خواندم و بازگشتم.

آن عدّه چون از حالات او با خبر بودند ، اصرار کردند که شما چه دیدید؟ (در شهر های شلوغ و بزرگ ، معمولاً در قبرستان ها ، چند قبر آماده وجود دارد برای افرادی که فوت می کنند.) این شخص می گوید: من رفتم سراغ این قبر ها و بعضی از این قبر هایی که شنی بوده و فروکش کرده بود، و از این قبر ها سوال کردم : این ها ( و اشاره کرد به آن عدّه از علماء ) به ما می گویند : این قبور (قبر ها) مار و عقرب دارند و مرده را آزار و اذیّت می کنند. آیا این سخن راست است؟ قبر ها جواب دادند: ما، مار و عقرب نداریم؛ هر کس با خود چیزی بیاورد با آن محشور خواهد بود.



1-ادامه «بیانی اجمالی پیرامون معانی نماز»:    (لطفًا این مطالب با دقّت و تأنّی خوانده شود.)

      شماره 3

- در کتاب وافی ، مرحوم فیض کاشانی ، از حضرت صادق علیه السلام روایتی به این مضمون نقل کرده است:

« هرگاه بنده به نماز می ایستد، رحمت (الهی) بر او نازل می شود و ملائکه اطراف او را احاطه می کنند؛ ملکی می گوید: اگر این نمازگزار بداند که چه قدر خیر و رحمت و برکت و قرب (به خدا) در نماز است، هرگز از نماز منصرف نمی شود.»

-شناخت خداوند                      روزی حلال                          اخلاص                             نماز                              قرب و نزدیکی به رضای خدا (دریافت رحمت مخصوص)

-از جمله آفات سبک شمردن نماز و کم توجّهی به آن ( از جهات مختلف از جمله وقتِ آن و شرائط آن و همراهی نکردن دل با زبان در نماز ) را تنگ شدن روزی ، کوتاهی عمر و عدم استجابت دعا ذکر کرده اند.

در بعضی از روایات ، تسبیح حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ،  (34مرتبه الله اکبر 33مرتبه الحمد لله 33مرتبه سبحان الله) ، از هزار رکعت نماز افضل و برتر شمرده شده است. پس حدّ الامکان ، بعد از نماز قبل از تغییر وضعیّت دادن ، این تسبیح ترک نشود.

شرف      مرد     به       جود     است      و      کرامت       به    سجود     که     این       هر  دو      ندارد       عدمش       به     ز     وجود

q

2- گوهری از عالم ربّانی آیت الله حق شناس   ( قُدِّسَ سِرُّه) :

علم اخلاق ، بسیار بسیار تأثیر گذار است. بنده یک نمونه برای شما نقل می کنم:

وقتی بنده مشغول تحصیل شدم ، دایی بنده خیلی متمکّن ( و ثروتمند ) بود؛ میلیاردر بود. استادم هر روز یک حدیث برای ما می خواند. من به استادم گفتم: که دایی بنده ، هیچ توجّهی به من ندارد. استاد گفت: شما چه گفتی بابا جان؟! گفتم: ایشان میلیاردر است ولی توجّهی به بنده ندارد. استاد گفت: این شعبه ای از شعبه های محبّت (و دلبستگی) به دنیاست که در قلب تو رسوخ کرده است؛ هر چه زودتر باید این را از قلب خودت خارج کنی. دایی کدام است؟! باید خدا و امام زمان (عج) رزق تو را بدهند ... زودِ زود آقا جان.

(همان طور که طبیب جسمانی جسم تو را معالجه می کند ، طبیب روحانی هم روح تو را معالجه می کند؛

طبیب عشق ،مسیحا  دم است و مشفق لیک                                                                                 چو     درد      در      تو     نبیند     که    را    دوا       بکند؟

باید بیایی و دوا بخواهی ... اگر یک در صد توجّهات مادّی ، متوجّه مقام روحت بودی ، حال و روزت بهتر از این بود.)

چند سالی که ما، در مکتب استاد ورزش کردیم (یعنی تربیت اخلاقی شدیم) ، حالا ببینید اثرِ مطالب اخلاقی را:

پیر مردی به نام شیخ رضای علی (قریب نود ساله) روزی گفت: «من پیش دایی شما رفته ام و یک ماهیانه زیادی برای شما تعیین کرده ام.» بنده ناراحت شدم (و گفتم): شما با اجازه چه کسی (این کار را ) کردی؟! روز قیامت در حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله) گریبان شما را خواهم گرفت. گفت: بابا جان ، به شما احسان کرده ام. گفتم: خیر؛ این کار شما در حقّ من (احسان) نبوده است. باید بروی و به دایی بنده بگویی: اگر تو پول می خواهی ، به بنده حواله بده! خوب اگر دایی حواله می داد، آیا من دروغ می گفتم؟ آیا می توانستم این حواله را بدهم؟ البتّه که می توانستم؛ البتّه با توجّه به مقام مقدّس امام زمان (عج). به او گفتم: توبة شما این است که باید بروی و به دایی بنده بگویی که ایشان گفت: من نیاز به پول شما ندارم و اگر شما پول می خواهی ، باید به من مراجعه کنی و اگر این کار را نکنی ، من از سر تقصیر تو نمی گذرم.

ببینید مطالب اخلاقی چه تأثیری می کند! من همان کسی بودم که از دایی توقّع مالی داشتم.

s

3- حکایت مرد قصّاب        (عجیب و تکان دهنده)

عالم ربّانی، حاجی ملاّ احمد نراقی (صاحب کتاب اخلاقی «معراج السعاده» ) ، در کتاب خزائن ، از یکی از موثّقین نقل کرده است ، او نیز از پدر خود که از موثّقین بوده است نقل می کند:

در وقتی که در سنّ شانزده سالگی بودم، عید نوروزی بود؛ در اصفهان به همراه والد و و جمعی از دوستان و همراهان ، به بازدید عید می رفتیم؛ روز سه شنبه بود، جهت دیدن یکی از دوستان ، بیرون آمدیم؛ خانه او نزدیک قبرستانی بود؛ ما بر سر قبری نشستیم و یکی را فرستادیم به خانه آن رفیق تا ببیند آیا در منزل است یا نه؟

یکی از دوستان به عنوان شوخی گفت: ای صاحب قبر! ایّام عید است، ما به دیدن هرکس که رفته ایم ، میوه ای ، شیرینی ای برای ما آورده است. صدایی از قبر بیرون آمد که: ببخشید، من نمی دانستم که شما تشریف می آورید؛ هفتة دیگر وعدة ما و شما در همین جا ، تا از خجالت شما بیرون بیایم و شما را پذیرایی کنم!

از شنیدن این صدا ، همه وحشت زده و مضطرب شدیم و یقین کردیم تا هفته دیگر همه می میریم. پس مشغول گریه و زاری و توبه و وصیّت شدیم تا سه شنبة دیگر همه سالم در پیش یکدیگر جمع شدیم و بر سر آن قبر رفتیم که ببینیم چه می شود؟ یکی از همراهان صدا زد: ای صاحب قبر! به وعده وفا کن. ما آمدیم؛ صدایی از قبر بلند شد: بسم الله بفرمایید. ناگاه زمین شکافته شد و چند پله پیدا شد؛ در نهایت حیرانی و اضطراب پایین رفتیم. به محلّی رسیدیم . شخصی پیش روی ما ایستاده بود. برای راهنمایی بنا کرد به رفتن. وارد باغی شدیم در نهایت طراوت و صفا؛ نهر های جاری ، درختان بسیار ، دربر دارنده میوه های همه فصل ها ، مرغان خوش صدا . به عمارت و ساختمانی رسیدیم بسیار عالی ، درهای آن ساختمان مجلّل به اطراف باغ باز بود. شخصی در نهایت زیبایی و خوبی در آنجا نشسته بود. ما را که دید ، برخاست و احترام کرد. امر نمود که انواع میوه ها و شیرینی ها که مثل آن را ندیده بودیم ، حاضر کردند. قدری خوردیم و بعد از ساعتی برخاستیم . آن شخص ما را همراهی کرد تا دم محلّی که از آن جا وارد باغ شده بودیم. پدرم از او پرسید: شما کیستید و این جا کجاست؟ گفت: من فلان مرد قصّابم که در بازارچه نزدیک همین قبرستان دکّان داشتم و هرگز کم نفروختم و اوّل وقتِ نماز که می شد و صدای مؤذّن بلند می شد ، اگر گوشت در ترازو بود نمی کشیدم و به مسجد کوچکی که نزدیک دکّان بود می رفتم و نمازم را به جماعت می خواندم. در هفته گذشته اجازه نداشتم که شما را راه دهم ، تا این که اجازة امروز داده شد. پس هر یک از ما ها از مدّت عمر خود سوال کردیم و او جواب می گفت. یکی از رفقاء که شغلش مکتب داری بود از مدّت عمر خود پرسید؛ به او گفت: تو بیش از نود سال عمر خواهی کرد و او هنوز زنده است. از آن جا بیرون آمدیم و رفتیم و دیگر اثری از آن مکان ندیدیم.



 

مزرع    سبز     فلک     دیدم    و    داس    مه    نو                                                                یادم   از   کشته ی   خویش    آمد    و   هنگام     درو

گفتم: ای     بخت     ،       بخسبیدی     و  خورشید   دمید                                                    گفت:  با   این    همه    از    سابقه  نومید    مشو

تکیه      بر      اختر     شبگرد     مکن کین عیار                                                                         تاج    کاووس  ربود       و     کمر      کیخسرو

گر     روی     پاک       و     مجرّد     چو     مسیحا    به  فلک                                                          از   فروغ   تو       به   خورشید      رسد    صد   پرتو

 

هر     که    در    مزرع    دل، تخم وفا سبز نکرد                                                  زرد     روئی    کشد     از     حاصل  خود       وقت     درو

 

 



بسم الله الرحمن الرحیم

1-ادامه «بیانی اجمالی پیرامون معانی نماز»    (پاکی باطنی)                                                 شماره 2

- راه نزدیک شدن به حقیقت نماز این است که همان گونه که بدن و لباس را به هنگام نماز از نجاسات پاک می کنیم (طهارت ظاهر) ، همچنین باطن و دلمان را از نجاست های باطنی ( اخلاق رذیله و زشت ) پاک کنیم.

- نماز از جنس قرآن کریم است ؛ « لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿الواقعة: ٧٩﴾ » ترجمه: « لمس نمی کند آن را مگر پاک شده ها » . اگر لمس خطّ قرآن ، طهارت و وضوء می خواهد و ورود در نماز ، طهارت و پاکی لازم دارد ، رسیدن به حقیقت قرآن و نماز ، پاکی باطنی و اخلاص ناب ( و دوری از تکبّر و ریاء و حسد و غضب و لجاجت و ... ) لازم دارد.

- یک نکته بسیار مهمّ و کلیدی در رسیدن به سعادت ابدی و درک لذّت نماز و دعا و دیگر عبادت ها ، دقّت ویژه در به دست آوردن روزی حلال است.

این سخن گفتند  اهل  دل  تمام                              جهل و غفلت زاید  از  نان حرام

زاید از نان حلال اندر     دهان                     میل  خدمت ،  عزم  رفتن  از  جهان

لذا احکام شرعی معاملات و انواع کسب ها به قدر محلّ ابتلاء بودن باید دانسته شود و یا در صورت امکان ، مراعات احتیاط کنیم ، تا به حرام و یا مال شبهه مبتلا نشویم.

Q

2- پای درس معلّم اخلاق

راه نجات برای مسلمین «کتاب الله » است؛ عمل به کتاب خدا در عبادات ، در اخلاق ، در اقتصاد و سیاسات؛

آیا می توان به مسلمان گفت: کم فروشی نکن؟ همان لقمه نانی که به دست می آوری بخور؟ از راه حُقّه بازی دنبال نان است ، بعد هم می گوید : من بنده خدا هستم!

داد و فریاد هم می کشد که چرا امام زمان به داد ما نمی رسد؟ ما با امام زمان آشنا نیستیم ... خدا همه را توفیق دهد که به الفاظ و اسامی، قانع نشویم؛ به این که صد نفر به شما بگوید : عَجَب مسلمان خوبی هستی ، قانع نشوی. آیا مسلمان خوبی هستی؟ حساب دست خود شماست؛ ببین چه کاره هستی؟ آیا با اخلاق اسلام آشنا هستی؟ آیا مردی با صفا هستی؟ از تهمت و کذب و غیبت دوری؟ خدمتگذار بندگان خدایی؟ یا می خواهی سر مردم کلاه بگذاری؟ چنانچه کلاه گذار هستی، اگر مردم هم بگویند: عَجَب آقای خوبی است ، خوب نمی شوی.

خلاصه، راهی نیست مگر این که انسان خودش را اصلاح کند از راه اطاعت خدا.

«از درس های اخلاق مرحوم آیت الله العظمی آقا سیّد رضا بهاء الدینی قدّس سرّه»

3- حکایتی از عنایت اهل بیت علیهم السلام

مرحوم آیت الله آقای حاج سیّد رضا صدر فرمود: در سفری که به سوریه برای زیارت مشرّف شدم ، روزی در مسجد اموی نشسته بودم ، مرحوم علاّمه بزرگوار حضرت آیت الله امینی «قدّس سرّه» وارد شدند و فرمودند:

الآن از مصر می آیم ؛ کتابی را می خواستم که برای «الغدیر» مطالبی از آن یادداشت کنم ، در کتابخانه های عراق نبود ، شنیدم در مصر هست ، آن جا رفتم ، کتابخانه الازهر هم نداشت ؛ گفتند : یکی از دانشمندان آن جا، کتاب را دارد ، سوال کردم : کجاست؟ گفتند: فردا فلان جا سخنرانی دارد ...

پس از سخنرانی آن عالم سنّی ابتدا گفت: شما چند سال قبل دعایی به فرزند دیوانه ما دادید که خوب شد؛ آن دعا را به ما بدهید .

گفتم دعا دهنده من نیستم ، ولی دعا می دهم که مریض شما خوب شود ، مشروط به این که فلان کتاب را به ما برسانید؛ گفت: شما دعا بدهید ، کلید کتابخانه را به شما می دهم که هر چه بخواهید استفاده کنید؛ دعا را این چنین نوشتم:

«بسم الله الرحمن الرحیم إلهی بولایة امیرالمومنین و بمظلومیّت صدّیقة الطاهرة حضرت زهرا سلام الله علیها ، اشف هذا المریض».

دعا دادم ، به بازویش بستند و بهبود یافت و حالش به کلّی خوب شد.

او پرسید: دعا چه بود؟ گفتم دعا را باز نکنید که اگر باز شود ، مرض بر می گردد ، امّا دعا بعد از بسم الله این دو جمله بود (که در بالا بیان شد) که باعث شگفتی آن عالم سنّی شد.

«به نقل حجت الاسلام فاتحی از حجت الاسلام شیخ محمّد فاضل تبریزی»



.

1-اصول برنامه ها در کلام نورانی عالم مربّی الهی ، حضرت آیت الله العظمی آقای سیّد رضا بهاء الدینی (قدّس سرّه):

اگر عمل انسان به انگیزه های نفسانی یا بر اساس احساسات یا به جهتی از جهات دنیوی باشد ، از امر خالص (یعنی کار خالص بودن) خارج می شود و این مانع افاضات الهی است.

تزکیه و تهذیب نسبت به علوم الهی و معارف حقّه ، همان «طلب» است. طلب در علوم متعارف، حرکت از وطن به مراکز علمی و حضور در جلسات بحث و تعلیم است و لکن طلب در معرفت الله ، حرکت روحانی است که همان تزکیه و تهذیب است. در خود سازی، انسان از مرحله ی بهیمیّت (یعنی حیوان بودن) حرکت کرده و به مرحله انسانی نائل می شود و این منشأ برکات الهی است.

2- بیانی اجمالی در رابطه با نماز:

به بیان بزرگان اهل معرفت ، نماز در جلب رحمت الهی و دفع سمّ گناهان و غفلت ها ، تأثیر فوق العاده ای دارد. به شرط آن که معنی آن را واقعًا درک کنیم و در وقت نماز مراعات کنیم.

2-1 شمّه ای از نکات برگرفته از کلام بزرگان:

2-1-1  معنای «الله اکبر»

«الله اکبر» یعنی الله (که هستی بخش و مبدأ هستی می باشد) ، بسی بالاتر از آن است که موجودی بتواند او را وصف کند: عظمتِ وصف ناپذیر ؛ علمِ وصف ناپذیر؛ قدرت وصف ناپذیر ؛ رحمتِ وصف ناپذیر ؛ فضل و کرمِ وصف ناپذیر و ... .

2-1-2 در نماز، حتّی خودم را هم پشت سر انداختم! تو حرف بزن خدایا !

بعضی فرموده اند: بالا بردن دست ها در حال تکبیر اشاره به این است که همه ی غیر خدا را به پشت سر انداختم و فقط و فقط می خواهم التفات به حق تعالی داشته باشم. گویا می خواهد خودش هم نباشد! پس چه بگوید؟! خود را نیست حساب کرده است. (گر او هست، حقّا که من نیستم!) لذا مناسب این شد که کلام خدا که حمد و سوره است را بر زبان جاری کند. گویا خدا به جای او سخن می گوید.

اگر در نماز حقیقتًا به همین مقدار توجّه کنیم، نمازمان روح عجیبی پیدا خواهد کرد. خدایا روزی مان بگردان!

3- سخنی از بعض اهل معرفت (محبّت خدا ، رنگ خداییست.):

«محبّت» ، کارش تغییر دادن و رنگ زدن است. مگر نمی بینی آن کسی که دوستش داری ، اخلاق و رفتار تو را عوض عوض کرده است و تو مانند او شده ای؟!

موالیان ما (محمّد و آل محمّد .) ما را با محبّت خود ، رنگ الهی می زنند.

تعلیم و تربیت در راه خدا ، عبادت است. عبادت مقدمه ی معرفت و معرفت مقدمه ی محبّت است (یعنی مقصد آخر ، محبّت است و منظور محبّت خداست.)

B

4- چوب خدا !

یکی از مومنین که به مکّه مشرّف شده بودند، این جریان را نقل کرده اند:

در سال1374 هجری شمسی برای تشرّف به عمره به فرودگاه رفتم. از آن جا به جدّه رفتیم. هنگامی که مأمورین سعودی از ما گذرنامه خواستند، معلوم شد که یک نفر از کاروان ما گذرنامه ندارد. وقتی که از او سوال شد که گذرنامه ات کجاست؟ گفت: اشتباهًا در هواپیما وقتی که غذایش را خورده است، گذرنامه را همراه با ظروف غذا به مهماندار داده است! هواپیما را جریمه کردند که مسافرِ بی گذرنامه آورده ای! و بنا شد که این شخص را به ایران برگردانند. مدیر کاروان به تلاش و کوشش افتاد که شاید بتواند مأمورین را قانع کند ولی قبول نمی کردند. وقتی مدیر به میان کاروان آمد ، خود آن مرد به مدیر گفت: زحمت نکشید! من نباید به مکّه و مدینه بروم! شش ماه است که با یکی از فامیل های نزدیک خود که علویّه است ، قهر بودم و با او حرف نمی زدم. دو روز قبل که بنا داشتم حرکت کنم ،‌ رفتم با ایشان خداحافظی کنم. او گفت: می خواهی به مکّه بروی؟ گفتم: بلی به زیارت جدّ من، رسول الله ، اگر جدّ من است نخواهی رفت! (یعنی نفرین کرد) بالاخره او را در هواپیما سوار کردند و به ایران برگرداندند!

 

 

 

 

 

x



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد